۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۴, شنبه

بی تردیدی نخستین !


یادی در میان غبارها به خاطرم می آید
و حسی را برای آشفته شدن خوابم می آفرینم ،
" بی تردیدی نخستینت را فراموش نکن "
دنیا، داستان هزار و یکشب تو نیست
که بی آنکه به خود آیی ، کتاب را ببندی و بخوابی ،
" بی تردیدی نخستینت را فراموش نکن. "
هزاران انسان فرهیخته ،
هزاران انسان پاک ،
بی آنکه بخواهند،
در گذشت بی درنگ زمان ،
فراموش کرده اند ،
رازی را که عمری در آرزویش ،
شبها آسوده نخوابیدند ،
" بی تردیدی نخستینت را فراموش نکن. "
و هیچگاه بی خیالی ات را
از پاگذاشتن کوری بر سنگی
آذین مبند .
تو ،
تنها نقشی از بی شمار هیات یکسان زمین را برگزیده ای ،
آنچنان که درختان را گونه ای ،
یا ماهیان را رنگی .
گذار تو ا زمین ،
به کوتاهی خوابی می ماند ،
که به رویایی ،
یا به کابوسی طی شود .
و صبر می باید کرد
و تا انتهای این غروب زیبا را تماشا !
" بی تردیدی نخستینت را فراموش نکن "

۱۳۸۷ اردیبهشت ۷, شنبه

بیراهه !

شب ،
تاریکی ،
آهسته گام برداشتن ،
پیوسته به چراغها و علامتها نگاه کردن ،
" روز " .
روز ،
روشنایی ،
نادیده گرفتن هشدارها و نشانه ها ،
" شب ! ".

۱۳۸۷ اردیبهشت ۵, پنجشنبه

بحث

There are no need to argue any more, special to me.
دیگر نیاز به هیچ بحثی نداریم ،
تنها باید
پیچک رقصان فکرمان
در اندیشه ساقه یکدیگر باشد ،
تا درختهایمان به خورشید برسند .
شب بوهای بهاری
به خاطر ما ، فضا را عطرآگین کرده اند ،
و گنجشکها هر روز صبح
با تمام توان
جیک جیک می کنند ،
غنچه های قرمز دسته گلی که آوردی ، می شکفند ،
بیا تا تمام عمر،
شاداب ،
نگاهشان داریم .

۱۳۸۷ اردیبهشت ۳, سه‌شنبه

آرامش

بگذار پیشانی ام را بر پیشانی ات بگذارم ،
می خواهم هزار لالایی نگفته باشم ،
و به آرامشی ،
خیال خلوتمان را آذین بندم .
می خواهم از آنچه ما را به بودنمان زنجیر کرده است ،
رها شوم !

تنفس

نه که هوا پر از عطر سبزه است ،
نه که باران آمده است و هوس بوی چوب خیس خورده درختان را دارم ،
نه ،
تنها می خواهم کمی پنجره را باز کنم ،
تا دروغهای هر روزه اینان را تاب بیاورم .

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲, دوشنبه

اولین نگارش

سلام ؛ من امیر مددی هستم و تصمیم دارم در این وبلاگ شعرهای خود را منتشر کنم .البته امکان دارد بعضی ها، این نوع نوشته ها را شعر ندانند . امروزه شعر گفتن به سبک کلاسیک ( غزل و قصیده و ... ) با حال و روز و خصوصیات دنیایی که در آن زندگی می کنیم ، کمی سخت و ناهمگون است و شاید برای بیان مفاهیمی که قصد داریم آنها را به زبان بیاوریم ، باید از زبان و واژه های ساده تری استفاده کنیم .از طرفی شعرهایی نیز که در ترانه های امروزی استفاده می شود و به اسم شعر نو مطرح می گردند ، در بسیاری از موارد فاقد محتوا یا مضمون قابل تاملی هستند. نوشته های من نیز از این قاعده مستثنی نیستند و فقط بیانگر مسائلی هستند که در آن لحظه به آنها فکر می کرده ام و البته باید اعتراف کنم که اصلا توان شعر گفتن به سبک و سیاق کلاسیک را هم ندارم . از این رو هیچ اصراری بر شعر نامیدن آنها ندارم ، همانطور که در بسیاری از ترانه های معروف دنیا نیز از کلمه Words به جای Poem استفاده می شود . به نظر من قالب نوشته مهم نیست ، بلکه احساسی که از خواندن آن به خواننده دست می دهد ، مهم است .