۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

آفلین

یک بینایی خاص
و چشمانی که عمق هر وجود را زود می دید
و زبان تمام پرنده ها را می فهید
و برایشان دانه می ریخت
و برای آنها حکایتهایی از پرهای زیبای خودشان سر می داد
و آنها را به دوست داشتن یکدیگر لایق می دید:
" آفلین "
3/3/1377

تقدیم به آفلین فرید

۱۳۸۸ مرداد ۲۳, جمعه

کسی زنگ کلیسا را به صدا درآورد
ابرها ، ابروهایشان را درهم کشیدند
و بغض پرحجمی در انتظار باران بود
صدای آشنایی چیزی را به خاطر می‌آورد
و سئوالی در ذهن تکرار می شد.
تنهایی از چمباتمه غمگینش می بارید
به یاد می آورد نوزادی را که قبل از دنیا آمدنش
رسالتش را می دانست !
و او در تردید بزرگی مانده بود :
آیا من اینگونه سرنوشتم را برگزیده ام ؟
آسمان غرید ،
ابر بارید و باران بیابانها را آب داد ،
عطر صلح در جهان پیچید
و لحظه ای تمام انسانها مدهوش شدند ،
بی تردید پنجره را باز کرد ،
و پستچی را دید ، لوحی سفید آورده ،
که بر آن "یاد پرواز " حک شده بود .
9/10/1377

۱۳۸۸ مرداد ۲۰, سه‌شنبه

فراموشی

فراموشی ناخواسته ای است
پارو زدن زندگی
اگر در مسیری که عهد بسته ای ، رفته باشی
به هنگامش،
حس خواهی کرد،
آرامشی را در زیباترین افق جاودانه ،
و اگر فراموش کرده باشی
روحت را مدام چنگال می زند،
سقوطی تلخ ،

( 23/9/1377 )

۱۳۸۸ تیر ۲۹, دوشنبه

آتش


آتش همیشه خوشحال و متبرک بود ،
در هنکام گرم کردن ،
در وقت غذا پختن ،
زمان پاس نگاهداشتن آیین ،
شبانگاهان رقص ،
لحظه های شعر گفتن ،
ثانیه های دید زدن یار ،
چهارشنبه سوریها و سوزاندن کهنه ها ،
آری آتش همیشه خوشحال و متبرک بود ،
لیک آتش در این روزگار برای جنگل سوزاندن و خانه ساختن روشن می شود ،
آتش اکنون آتش گرفته از درد سوزاندن آنچه در او آتش می گیرد.

۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه

روي زمين خدا

روي زمين خدا
ميان درختان و سبزه ها و رودها
ميان شهرها و كارخانه ها و دود ها
ميان انسانها و انسان نماها و چوبها
نفس مي كشيم و هنوز زنده ايم
در آرزوي ستبري نهال كوچكي كه در دلهامان كاشته ايم.
خداي را از راههاي نهاني شگرفت
آبياريش كن
13/2/1378

۱۳۸۸ فروردین ۵, چهارشنبه

"مرثیه بیشه چلیچه"

در بیشه "چلیچه"
هزاران درخت بود ،
سپیدار ،
کبود ،
کاج،
"بریدندشان به آرامی" .
صدها بار ،
خالی آمدند و پر رفتند ،
ماشینهایی ،
با الوارهای چیده شده بر پشت،
دهها هکتار ،
وسعت دشتی است ،
که گورستان کنده هاست اکنون،
زمینی که روزگاری ،
جنگلی به وسعت دید بود،
و آسمانی که خاکستری نبود،
آبی بود.
**
تک درختی اکنون،
اندک سایه ای ،
و حوصله رهگذری ،
برای شنیدن مرثیه ای .
-----
25-12-1377
چلیچه: نام روستایی است در استان چهارمحال و بختیاری